خورشید حجاز
تمام آسمان، درد میکشد. پیشانی حجاز عرق کرده است. آمنه منتظر بشارتی مهربان است و جهان منتظر اعجاز، عشق میخواهد متولد شود؛ تا تو ای رسول متولد شوی.
فانوسها، صدای روشنایی بزرگتر از خورشید را شنیدهاند.
رسولان، منتظر رسالتی ابدیاند. شعرهای عاشقانه منتظرند تا با تو متولد شوند.
ریگزارهای داغ حجاز چشم به راه قدمهایی مبارکند.
حلیمه آمده است تا آمدنت را با مهربانی شیر بدهد؛ دلسوزتر از هر مادری.
آمده است تا رحمت تو را با شیر کودکانش سیراب کند و مهربانیاش را با تو و کودکانش تقسیم کند.
تا بوی تو در شامه خاک پیچید، زمین معطر شد.
با آمدنت کسرا به خود لرزید و فرو ریخت و از صلابت گامهایت بتها عاجزانه سر تسلیم فرود آوردند بر خاک.
تورات و انجیل تو را مژده داده بودند. معبدها و دیرها و کنشتها، روشنان گامهایت را چشم انتظار بودند. تو شبی در قداست دقایق آسمانی، از مهربانی خداوند، آیه آیه نازل شدی تا « رحمه العالمین » باشی از شرق تا غرب از شمال تا جنوب از خاک تا افلاک همه جا پرتو نور الهی توست که تاریکیها را میشکافد به سرانگشت غیب.
دلا میلاد ختم المرسلین است
فروغ آسمانی در زمین است
محمد (ص) مهر ظلمت سوز آمد
شب یلدای ما را روز آمد
زندگی با صدای ماندگار خوشبختی انس میگیرد و بنای بلند عاشقی، بیگزند میماند. همه اشیا، به سبز آراسته میشود و برگها به سبز بودن خویش مباهات میکنند.
بار دیگر، آینهها در شستوشویی از باران، متولد میشوند و با هیئتی زیبنده و آراسته، میآیند برای چشم روشنی انسان.
صدای بال و پر جبرئیل میآید
شب است و ماه به آغوش ایل میآید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل میآید
الهههای دروغین به خاک میافتد
صدای ناله اصحاب فیل میآید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل میآید
نگاه آمنه از این به بعد میخندد
چرا که معجزهای بیبدیل میآید.
عطر پر مخاطب دانش
تصنیفهای عاشقانهای از سمت مدینه میوزد.
خندههای انسان، با شمیمی از بهشت گره میخورد.
گلدانهایی از شعر، چیده میشود پیش چشمان لحظات.
نام « ششمین قرائت زیبایی » بر سر زبانهای دانش افتاده است.
نام او چون نسیمی معطر، از کنار پلهای عرفان میگذرد. با آمدنش، جان قلم تازه میشود؛ قلمهایی که به احادیث پر نورش دخیل میبندند. باید اما پای معرفت رفت تا او را دریافت! باید همراه شد تا با زلال اندیشه. دانشگاه او، از جنس دلاویزترین گلهای بهاری است؛ ولاترین رنگ پارسایی، از سعات درس او بیرون میآید و صدای مکتب بیداری، گوشهای از بیانات اوست. امروز، حالت شعف به اندام آفرینش وارده شده که: شاه بیت غزل دانایی میآید. « مفضل » خوب میداند که با آمدنش، توحید نهفته در اشیا، همه فهم میشود. آری او که بیاید همه واژههای قدسی جاری میشوند و در صفحات ایمان.